وارد اداره ی بیمه شدم که مردی که جای پدرم بود با لحن زننده ای گفت جون عجب چشمایی. سکوت نکردم، به سمتش برگشتم و با صدای بلند گفتم: چی گفتی؟؟؟؟ خودش را به ان راه زد و گفت: چی گفتم؟ وقتی به او گفتم خجالت بکش داد زد خودت باید خجالت بکشی. کوتاه نیامدم و با یاداوری اینکه او یک بیشعور است از پله ها بالا رفتم و او هم ان جارا ترک کرد. چه قدر باید مطمئن باشی طرف جوابت را نمیدهد که توی یک مکان عمومی - دولتی دست به ازار بزنی.