از سیدخندان سوار یه ماشین گذری شدم. من جلو نشسته بودم و دو خانم دیگه هم عقب نشستن با اینکه عصر بود و ماشین تقریبا در ترافیک وحشتناک کاملا متوقف بود متوجه شدم صدای نفس های راننده و حرکات دستش عادی نیست. دیدم آلتش رو درآورده. من عصبانی شدم و با صدای بلند باهاش دعوا کردم و از دوتا خانوم دیگه هم خواستم پیاده بشن. سریع خودش رو جمع کرد و با حالت هیستریک میگفت غلط کردم.