من با خالهها و مادرم رفتیم بیرون ... خانمهای همراه من همشون با حجاب و چادر بودن... یه موتوری اومد کنار ما درحالیکه با سرعت پایین میگذشت ... اونجاشو از زیپ شلوارش آورد بیرون و رفت... مادرم انقدر عصبانی بود و فحش میداد...من هم اونقدر کوچیک و کم سن و سال بودم که حتی نمیدونستم اینکه دیدم چی هست از همونجا بود که فهمیدم آزار جنسی چیه... حس بدی که به من داد هیچوقت یادم نمیره...