هوا زود تاریک شده بود، من و دوستم هر دو دانشجو بودیم. یه آقایی توی پیاده رو دنبالمون میومد از پشت انگشت می کرد داخل باسنمان.
خیابان هم خلوت. ما تقریبا می دوییدیم اما حداقل شش هفت بار منو انگولک کرد، دوستم را هم بیشتر. بیشتر از اذیت شدن، از مورد تجاوز قرار گرفتن ترسیدیم.