شب عید بود رفته بودم شهر مادری، داشتیم واسه عید آخرین خریدا رو انجام میدادیم خیابون خیلی شلوغ بود، من یه دفعه گیر کردم یه گوشه و مردا راه نمیدادن رد شم ، اومدم رد شم به زور حس کردم از عمد خودشون رو دارن میچسبونن تو همون لحظه یکی از پشت باسنم رو فشار داد، برگشتم کوبیدم تو سرش و بهش فحش دادم، به وضوح حس کردم آزارگر از اینکه تو شهر کوچیک بقیه فهمیدن چیکار کرده ترسید ولی برگشت به من گفت تو آدم نیستی:) غیر از یک مرد که گفت عه بقیه هیچ ری اکشنی نشون ندادن منم رفتم بعدش ولی بعد پشیمون شدم چون باید بیشتر از خجالتش درمیومدم.