روی صندلی جلوی تاکسی نشسته بودم، یک لحظه احساس کردم در پهلوی سمت چپم چیزی احساس میکنم اول فکر کردم کمربند ایمنی است بعد یک لحظه برگشتم دیدم آقای جوانی حدود 35 ساله با تیپ و قیافهای به نظر موقر یک روزنامه باز کرده و به سمت جلو خم شده تا دستش را به سینهی من بزند، تا برگشتم سریع خودش را جمع و جور کرد ولی من شروع کردم بلند بلند در حالی که یک خانم دیگر هم نشسته بود و شیشه ها پایین بودند و ما در ترافیک بودیم حرف زدم و گفتم خجالت بکش میخواستی چکار کنی؟ اول شروع کرد به اینکه من روزنامه میخواندم، منم تا جایی که پیاده شد همینطور سرزنشش کردم ولی از فحش استفاده نکردم که بتوانم حرفم را واضح و کامل ادامه بدهم و انقدر گفتم تا وسط راه از ماشین بیرون رفت. بعد هم راننده را سرزنش کردم که با وجود اینکه متوجه ماجرا شد او را پیاده نکرد و وقتی راننده گفت شما نباید داد میزدی آبروی خودت را بردی یک عالمهی دیگر او را سرزنش کردم تا قانع شد که درست میگویم.