من دوچرخه سوار بودم و بعد از اون اتفاق خانواده محرومم کردن از دوچرخه سواری توی اون اجتماع. دوتا موتوری افتادند دنبالم و حافظه ام تا نیم ساعت بعد از دیدن آن دو موتوری پاک شده. ضربه به سرم خورده بود و چون خون ریزی شدیدی از گوش و گاهٱ بینی داشتم چندروز بیمارستان خوابیدم، که اگر مشکلی پیش اومد سریعا اقدام کنند. ولی از دوچرخه زمین نخورده بودم و حتی از آنجایی که لحظه اول دیدمشان فاصله چندانی نداشتم. بعدا که مادرم پیگیر تحویل دوچرخهام از پارکینگ بود و قاضی رو دید، قاضی من رو مقصر دونسته بود. با اینکه من تموم سعیم رو میکردم که حجابم بیشتر از حجاب عرف دخترهای هم سن و سالم باشه.