شب عید بود، 28 اسفند ماه. دقیقا از مترو تجریش که پیاده شدم مردی منو دنبال میکرد و اولش من فک کردم که ممکن هست دارم اشتباه میکنم اما من وقتی بیشتر دقت کردم دیدم هر جا که می ایستم اونم همونجا می ایسته تا من کارم تموم شه و دوباره منو تعقیب میکرد و ناگهان احساس کردم کاملا به من چسبیده و از پشت خودشو به من مالش میده نتوستم طاقت بیارم وقتی عصبانی شدم و تصمیم گرفتم به حاضرین اطلاع بدم، اون ادم متوجه شد و سریعا فرار کرد و دیگه ندیدمش اما تا مدتها ترس از آزار دوباره داشتم و با وحشت پا به مکان های عمومی میذاشتم ( و البته هنوزم)