ساعت 8 شب بود، از خونه دوستم تو گیشا اومدم برم خونه، بغل شبخ فضلالله واستادم تا مستقیم برم میدون شهرک، یه پراید واستاد، قیافشو نگاه کردم دیدم غلط اندازه، دو دل بودم سوار بشم نشم آخرش سوار شدم.
خلاصهاش میکنم!
به جای اینکه بره شهرک پیچید حکیم غرب، و از من میخواست تا اونو با دست به ارضای جنسی برسونم، اون موقع ترم 1 دانشگاه بودم! خلاصه بعدش پیچید شیخ و جنوب رفت مرزداران، منم تو فرصت مناسب تونستم از ماشین پیاده بشم و فرار کنم چون اطاعتی شمالی بن بسته همه کوچههاش
بعد از اون دیگه سوار غیر تاکسی نشدم تا الان!