داشتم از روی پل عابر میگذشتم که پسر جوونی از اون سمت پل اومد بالا
به سمت من اومد به سمت و شروع کرد بدنم رو لمس کردن
داشتم دعوا و اعتراض میکردم و همش فکر میکردم میخواد کیفم رو بزنه
که اینطور نبود ناخوداگاه به پشت سرش نگاه کردم و داد زدم: کمک!
فکر کرد کسی پشت سرشه برگشت و منم با تمام قوا به سمت عکس پل دویدم و رفتم پایین
با اینکه کسی نبود و هوا تازه تاریک شده بود اما دیگه دنبالم نیومد