تاریخی که نوشتم حدودیه فقط میدونم زمستان 95 بود. داشتم از کلاس زبان آلمانی برمیگشتم خونه. توی تاکسی از سیدخندان به هروی بین خانم و اقایی نشسته بودم. از یه جایی به بعد حس کردم این آقا داره خودش رو به من میماله و صداهای عجیبی از خودش در میاره، مثل نفس نفس زدن، مدت زیادی طول کشید تا تونستم خودم رو جمع کنم و به راننده گفتم این آقا داره کنار من خودارضایی میکنه. راننده توی اتوبان نگه داشت و طرف رو پیاده کرد. انقدر حالم بد بود که تا چند روز از فکرش بیرون نمیاومدم.