ساعت حدودا هشت شب بود.خیلی ناراحت بودم و برای پیاده روی از خونه زده بودم بیرون که حال بهتری پیدا کنم. برای خودم نشسته بودم روی صندلی و هندزفری تو گوشم بود و موزیک گوش میدادم، که یکهو متوجه شدم که مرد جوونی توی میدون رو به رو داره سعی میکنه با من ارتباط برقرار کنه.هرچقدر سعی کردم نادیده بگیرمش ولی ادامه میداد و هی میگفت بیام پیشت؟ بهش بلند گفتم گورشو گم کنه ولی ول کن نبود و میخندید.مجبور شدم مکان رو ترک کنم و برم.آزار دیدن فقط دست زدن و تیکه انداختن و آلت نمایی نیست. به عنوان یه خانم من حتی نمیتونم راحت توی پارک تنها بشینم و خلوت کنم.واقعا از این موضوع عصبانی و ناراحتم.