ساعت 2 ظهر کلاس داشتم از مسیر همیشگی میرفتم و موسیقی گوش میکردم. وارد کوچه دانشگاه که شدم یکی صدام کرد (( خانم ببخشید )) یه کاغذ دستش بود و فکر کردم گم شده و آدرس میخواد پسر جوونی بود و پارس سفید داشت. جلو رفتم و گفتم بفرمایید گفت:(( ببخشید میشه من شماره دوس دخترمو با گوشی خودم بگیرم بهش بگین بیاد بیرون منتظرشم )) گفتم ((کلاس دارم)) اما کلی التماس کرد و اخر راضی شدم کوچه دانشگاه هم حسابی شلوغ بود ...شماره رو گرفت مشغول بود التماس و درخواست که تو رو خدا چند لحظه تو ماشین بشینین تا جواب بده ... نمیدونم چرا نشستم تو ماشینش شاید چون روز بود جلو دانشگاه بودم و دلم به نگهبانی خوش بود ... تا نشستم شروع کرد که به گفتن چرت و پرت که شما منو یاد کسی میندازین و فلان ترسیدم اومدم از ماشینش پیاده بشم که دست انداخت و منو نگهداشت و نمیدونم با چه سرعتی دنده عقب گرفت شروع کردم به جیغ زدن مجبور شد نگهداره در ماشینو باز کردم و پریدم بیرون وقتی رفتم سرکلاس حالم از خودم بهم میخورد تمام تنم میلرزید من آدم خنگ و ضعیفی نبودم اما حماقت کردم و حماقت بزرگتر این بود که به هیچکس نگفتم چه اتفاقی افتاده تا اینکه چند وقت بعد شنیدم کارش همینه و دخترا رو اذیت میکرده ... یکی ازش شکایت کرد ... همیشه با خودم فکر میکنم اگه اونی که شکایت کرد من بودم دیگه جرات نمیکرد بعد من کسی رو اذیت کنه شاید هم حراست وظیفه داشت اون روز به جای گیر دادن به لاک ناخونم به جیغ هایی که کشیدم رسیدگی کنه که البته معتقدن این مسائل به ما ربطی نداره ...