من داشتم پیاده میرفتم سمت مترو میرداماد اون راه رو قبلا که دانشگام اونجا بود زیاد میرفتم الان اونجا بودم هوا هم خوب بود گفتم برم دوباره و هندزفری تو گوشم بود که یه آقای 30 ساله اومد به من گفت چجوری یه خانم موجهی مثل شما اینهمه ماشین واسش بوق میزنه و من نگاه کردم و دیدم سمت چپ شاید 4 5 ماشین وایساده بود و میخواستن که من سوار شم انگار میخواستن ببینن من از بینشون کدومو انتخاب میکنم یه چیزه اینطوری و نگاه کردم به لباسم که شاید پوششم درست نبوده که واسه من وایسادن اما فرقی نداشت من چی میپوشیده بودم. هیچی نگفتم فقط دویدم سمت مترو.