در ترافیک خیابان ستارخان به سمت میدان توحید در حرکت بودم که دیدم یک خودرو کنار دختری که گوشه خیابان منتظر تاکسی ایستاده بود ،ترمز کرده و مدام در حال حرف زدن است. دختر بیتوجهی میکرد و سعی داشت کمی جایش را عوض کند اما پسر دست بردار نبود.
بارها خودم این اتفاق را تجربه کرده بودم اما من همیشه با چند جمله جدی و یا در صورت لزوم بالا بردن صدایم باعث دور کردن آزارگر میشدم اما این دختر به شدت معذب شده بود و کاری نمیکرد. به همین دلیل پشت خودرو آزارگر ایستادم و شروع کردم به بوق زدن. سعی کرد به روی خودش نیاورد اما همین که من بوق زدم، چند خودروی پشتی هم برایش بوق زدند و نتیجه این شد که آزارگر مجبور شد آنجا را ترک کند.
سپس به دختر گفتم در صورتی که بخواهد میتوانم به او کمک کنم. در جواب دختر لبخندی زد و تشکر کرد.