با مادر و خاله و دخترخاله هایم رفته بودیم هفت حوض خرید، خیلی هم شلوغ نبود. یک مرد لاغر که شبیه معتاد ها هم بود دنبال ما افتاده بود و با خیال راحت از پشت خودش را به مادرم چسبانده بود و مادرم هم اصلا به روی خودش نمیاورد. حتی وقتی ده بیست دقیقه وارد مغازه ای شدیم دم در نشست و با خروج ما دوباره جلوی خود را به مادرم چسباند. خاله من هم کاملا صحنه را می دید ولی هیچ کس اعتراض نمی کرد، انگار تجاوز یک امر عادی شده و هیچ کس نباید چیزی بگوید.