داخل تاکسی نشسته بودم و آقایی که کنار من بود به مدت نیم ساعت دستش رو جوری گذاشته بود که سینه منو نوازش کنه، توی اون نیم ساعت دعا میکردم اتفاقی بیفته و تموم شه، شوکه بودم و یخ زده بودم. بعد از اون ناگهان از خشم منفجر شدم و ضربات محکمی به سر و صورت اون شخص وارد کردم به طوری که التماس میکرد که پیاده بشه و پشت سر هم میگفت گ.. خوردم، گ... خوردم. تا اینکه راننده نگه داشت و پیاده شد و من از گریه و خشم میلرزیدم.