امشب جمعه 8 آذر سال 98 حول و حوش ساعت 8 شب، در یکی از خیابان های اصلی و پرتردد شهر، باد خیلی شدیدی در خلاف جهت حرکت ما میوزید و ما(من و دوستم) مجبور به توقف شدیم، همین که ایستادیم احساس کردم کسی از پشت قصد دارد به من نزدیک شود گویا قصدش دست درازی یا بغل کردن از پشت بود که من خیلی سریع جاخالی دادم و دور شدم
اما... در کمال ناباوری و خجالت، اون فرد بی حیا که یک پسر جوان بود به سمت دوست بنده رفت و به ایشون دست درازی کرد و بعد هم با خنده ی بلند با سرعت از ما دور شد
این اتفاق به قدری به هردوی ما شوک وارد کرد که حتی فرصت نکردیم اعتراض کنیم.
بعد از اون اتفاق هردوی ما ترسیده بودیم و حتی جرئت نکردیم بیشتر ازین راهمان را ادامه دهیم.
واقعا بی خانواده هستن کسایی که اینجوری ناامنی واسه دخترای هم وطنشون ایجاد میکنن امیدوارم یک روز با این افراد برخورد بشه این ها هم مجرم و خلافکار هستن بدترین خلاف رو هم انجام میدن.