در تاکسی رباط کریم آبشناسان نشسته بودم. دقیق یادم نیس صندلی جلو یه خانم نشسته بود یا یه اقا ولی دو نفر اقا پشت پیش من بودن. طرف خیلی باز نشسته بود اصلا هم براش مهم نبود به من برخورد میکنه و از قصد به من نزدیک میشد. من هی جمعتر میشدم و یهو عصبانی شدم گفتم اقا جمعتر بشین. چرت و پرتی زیر لب گفتو دوستش رفت اونطرفتر تا این از من فاصله بگیره.