کنار خیابون ولیعصر داشتم راه میرفتم با لباس گشاد و بلند فرم مدرسه و ظاهری کاملا ساده و بیآرایش در حال حرکت به سمت خونه بودم که یه پسر حدودا 23 ساله جلومو گرفت و هر طرف میرفتم که رد شم میومد جلوم و دستاشو باز کرده بود میگفت نمیذارم بری باید با من بیای و من داد و بیداد کردم و زدمش یکم که تونستم موفق بشم رد شم. البته زورم بهش نمیرسید. دادو بیداد کردم ترسید که گذاشت رد بشم.