همراه پدر و مادرم کنار مغازههای خیابان هفت تیر در حال دیدن ویترینها بودیم، که دیدم یه پسری کنارم وایساد و در گوشم پیشنهاد بیشرمانش رو داد. من اون موقع سنم واقعا کم بود و اصلا مونده بودم این چه جور وضعیتیه، حتی باعث ترسم شد و تا چند دقیقه فقط می لرزیدم