مرداد 97 بود، صبح ساعت 6 و نیم تقریبا. داشتم می رفتم سرکار از خیابون 16 آذر تهران، خلوت بود. از دور دیدم یه آقایی داره میاد. پیراهن و شلوار خیلی رسمی تنش بود با کیف دستی و خب طبیعتا فکر کردم اونم داره میره سرکار. کیفش رو گرفته بود جلو شلوارش. من با خودم فکر کردم شاید مشکلی پیش اومده داره شلوارش رو درست میکنه نگاهش نکردم تا خجالت نکشه. چون اصلا به ظاهر و تیپ و قیافش نمیخورد که بخواد آزاری برسونه و وقتی نزدیک من شد کیفش رو کنار کشید و دیدم که آلتش رو درآورده و داره میاد به سمت من. به شدت ترسیدم، تپش قلب گرفته بودم دیگه هیچ نگاه مستقیمی نکردم و به طرف دیگه پیاده رو رفتم و قدمهامو سریعتر کردم. دنبالم نیومد ولی حتی وقتی دور شده بودم جرات نمیکردم برگردم پشت سرم رو نگاه کنم تا اینکه برگشتم نگاه کردم، ببینم داره میاد یا نه دیدم وایساده داره نگام میکنه تا اینکه یه دختر دیگه رسید داشت میرفت طرف اون، اون دختر هم داشت یه چیز بهش میگفت بعد دور شد ازش. خودم تا محل کارم تپش قلب و استرس داشتم.