تو پیاده رو راه میرفتم که یک دفعه مردی که پشت سرم راه میرفت شروع کرد به گفتن جملات جنسی و نظر دادن درباره بدن من. بعد از چند قدم برگشتم با عصبانیت تو چشماش نگاه کردم نمیدونستم چی بگم. شوکه شد معلوم بود انتظار نداشت من واکنش نشون بدم. سریع راهشو کج کرد و رفت. میانسال بود و مثلا ظاهر موجهی هم داشت... اینکه برگشتم و تو چشماش نگاه کردم، برای منی که همیشه سکوت میکردم یک قدم به جلو بود و بعدا کمتر از وقتایی که در برابر چنین آزارهایی سکوت میکردم، درباره خودم احساس بدی داشتم.