در یک غروب پاییزی حوالی ساعت 7 بعد از ظهر برای خرید کفش به تنهایی از خانه خارج شدم و به مرکز شهر رفتم. در محدوده عابر پیاده ای پرتردد و شلوغ یک آقایی در حدود سنی 50 تا 60 سال که موهایی سپید هم داشت در حالیکه دستش مملو بود از خریدهای خانگی مانند میوه و تره بار که معلوم میکرد متاهل است و برای خرید آمده به من نزدیک شد و با اشاره به یکی از اندامه ای خصوصی و جنسی من گفت آنجایت را ... و بعد با خونسردی در حالیکه لبخندی از تمسخر بر لب داشت از کنارم رد شد و رفت. من فقط سکوت کردم و البته عصبی و خجالت زده بودم و هنوز که هنوز است عذاب وجدان دارم که چرا نرفتم و جوابش را ندادم و یا از مردم و پلیس تقاضای کمک نکردم.