پسر مغازهدار به بهانۀ دادن عطر دست دوستم را گرفت. دوستم چند قدم جلوتر موضوع را بیان کرد. راه رفته را برگشتیم. پسر و دوستانش دیدند که به سمتشان میرویم. خوشحال شده بودند که ایستادم روبهرویش با صدایی بلند گفتم: " شما بودید به دوست من دست زدید؟" طبیعتاً انکار کرد. با عصبانیت گفتم "چرا این کار را کردید و آخرین بارتان باشد بدون اجازه به خانمها دست میزنید." البته که جملاتم ایرادهایی داشت اما به همین نقطه هم با یک سال تمرین در مقابله با آزار خیابانی رسیدهام.
او هم برایم دعا کرد که خدا شفایت بدهد. چون انکار تنها دفاعشان است.