توی پیاده رو راه میرفتم که متوجه شدم یه مرد جوان کنار دکه بهم خیره شده و آماده است که تا رسیدم چیزی بگه. موزیک توی گوشم رو قطع کردم که اگه متلک انداخت بشنوم و بتونم جوابشو بدم. ده قدم مونده به دکه، یه مرد میانسال که از روبرو میومد، تو پیاده روی عریض نزدیکم شد و از فاصله یک سانتی کنار گوشم گفت جوووون. داد زدم چی گفتی؟ قدماشو تند کرد. چند قدم دنبالش رفتم و داد زدم وایسا بگو ببینم چی گفتی؟ اونم برگشت هندزفریمو نشون داد با تشر گفت مگه اون تو گوشت نیست چجوری شنیدی؟ گفتم من گوشم بسته باشه، اصن کر باشم، تو باید هر ... خواستی بخوری؟ گفت برو بابا و رفت. منم به راهم ادامه دادم. از کنار دکه که رد شدم پسره هنوز داشت نگاه میکرد ولی حالتش عوض شده بود، زل نزده بود و زیرچشمی ماجرارو نگاه میکرد، قوز کرده بود و متعجب بود. معمولا از هر مزاحمت تا مدتی اعصابم خرده ولی ایندفعه احساس خوبی هم داشتم؛ واکنش نشون بدین، اعتراض کنین، نشون بدین که صدا دارین و آزارگر حق نداره شمارو شیئی تصور کنه که میتونه دربارش نظر بیربط بده یا لمسش کنه یا با نگاه آزارش بده؛ هربار که به آزاری اعتراض میکنین و به ازارگری عواقب کارش رو نشون میدین، احتمال وقوع آزار رو کمتر میکنین