برای نهار، مجبور شدم سر ظهر و تنهایی برم خرید. موقعی که میخواستم وارد مغازه بشم، دیدم چ5 یا 6 تا پسربچه 14 تا 16 ساله مدام از پشت دیوار روبرو کشیک میکشن ولی فکر کردم مشغول بازی هستن. وقتی خریدم تموم شد و به سمت خوابگاه رفتم، یهو از پشت دیوار همگی ریختن سرم و تا میتونستن کل بدنم رو لمس کردن و سینههام رو فشار دادن. خیلی جیغ کشیدم و با یه دست از خودم محافظت میکردم و با دست دیگه با پلاستیک خریدام بهشون ضربه میزدم تا شاید ولم کنن. با اینکه ظهر بود ولی حتی یک نفر از پنجرهی خونهش به جیغهای من واکنشی نشون نداد. وقتی خوابگاه رسیدم، جریان رو با اشک و درموندگی برای مسئول خوابگاه تعریف کردم ولی دریغ از اینکه حتی کامل گوش بده. فکر میکردن چون سن اون آشغالا کم بوده پس ایرادی نداره. شاید باورتون نشه اما از اونموقع به بعد از پسربچهها بیشتر از مردای بزرگ میترسم.