شرح واقعه: صبح بود تقریبا طرفای ساعت 9ونیم 10 که می‌خواستم به سمت سیدخندان برم حوالی میدون ملت. تاکسی خطی خیلی کم ممکنه گیر آدم بیاد و معمولا با ماشین‌های شخصی بیشتر مردم به سیدخندان میرن...یه ماشین برای من وایساد من دیدم عقب دو تا پسر نشستن و راننده هم مسنه و بهتره بگم به اندازه پدربزرگم سن داره! منم جلو نشستم...یکم گذشت اون دو نفر پیاده شدن و راننده شروع کرد به سوال پرسیدن راجع به اینکه چرا با ماشین خودم نمیرم...و اصرار اصرار که شماره من رو داشته باش با هم بریم تمرین رانندگی و تمام مدت منو نگاه می‌کرد و زیر لب قربون صدقه می‌رفت. منم گفتم که نه ممنون پدرم باهام تمرین می‌کنه نیازی به غریبه نیست دلیلی هم نداره که من بخوام سوالاتون رو جواب بدم...رومو کردم اونور و گفتم که سر چهارراه پیاده شم بقیه مسیر رو با اتوبوس برم اینطوری نمیشه...تو همین فکرا بودم که یهو احساس کردم یه چیزی روی پامه برگشتم دیدم دستشو گذاشته روی پام و با پرویی تمام داره توی چشمای من نگاه میکنه و قربون صدقه میره...منم با مشت توی صورتش زدم درماشین رو باز کردم و فقط دویدم...اما بعدش به خودم گفتم چرا شروع کردم به دویدن مشت برای کاری که اون کرد خیلی کم بود چرا واینستادم دادو بیداد راه بندازم یا تا میخوره کتکش بزنم؟! و تصمیم گرفتم اگه باز همچین چیزی پیش اومد این بار وایسم و فرار نکنم...چیزی که برای من علامت سواله بزرگهه اینه که من مانتوییم اما اون روز به خاطر جایی که قبلش رفته بودم با چادر بودم!! و حجابم کامل و پوشیده بود!! حالا اینکه اون اقا به این فکر نکرد حرمته چادره سر منو نگه داره یه بحثه اینکه یه سری ادم ادعاشون میشه و میگن که چادر ادم رو حفظ میکنه (و مانند پوششی برای مروارید و این چرتو پرتا) اونی که حجاب نداره خب بهش تعرض و تجاوز میشه و به خاطر اینه که خودشو به نمایش گذاشته یه بحثه دیگه! کاش می‌تونستم به همه‌شون بگم اقا اصلا اینطور نیست! نیست! نیست!مشکل از حجاب و پوشش نیست! مشکل از مغزای مریض شماهاس! مشکل از اینه که فکر می‌کنین هر مسئله‌ای رو به خاطر منافع خودتون باید به حجاب و دین و پوشش ربط بدین! مشکل از اینه که انگشت اتهام تون فقط به سمت زناست اما واقعیت اینه که اونی که خرابه و آگاهی نداره و یاد نگرفته به شان و شخصیت و حقوق و حریم آدما احترام بذاره شما هایین! همین شما به ظاهر مومنای با ادعا!