کنار خیابان ایستاده بودم و منتظر اسنپ بودم که آقایی که از روبرو میآمد به من دست درازی کرد و من دستش را محکم گرفتم و گفتم "چکار میکنی؟" و او دستش را کشید و فرار کرد و من با داد و بیداد دنبالش افتادم ولی نتوانستم بگیرمش ولی حسّ ترسی که از طرف او حس کرده بودم برام کافی بود