شرح واقعه: من توسط کسی که سالها باهاش در ارتباط بودم و با هم سکس داشتیم مورد آزار قرار گرفتم. من مدتها بود که تصمیم گرفته بودم رابطه جنسی رو تموم کنم. دلایل زیادی داشت که به طرف مقابلم هم توضیح داده بودم و تقریبا با همشون موافق بود ولی نمیتونست بیخیال شه. به بهونه این که تو خونش با هم حرف بزنیم درباره‌ی دلایل من، رفتم اونجا. اول حرف زدیم و خب موافق بود مثل همیشه ولی بعد چند دیقه نزدیک شد بهم سعی میکرد ببوستم به زور بود چون من مخالفت میکردم خودمو میکشیدم عقب بعد شوخی و خنده رو وارد کار کرد (ما 5 ساله با همیم و من بهش اعتماد داشتم دلیل رفتنم و دلیل مقاومت جدی نکردنم همین اعتماد بود) یه هم همین جوری گذشت اون سعی میکرد لباسای منو با خنده و قلقلک و شوخی دربیاره ولی نتونست و وقتی دید میگم نه بغلم کرد و خوابید. بعد که بیدار شد باز شروع کرد ولی این بار نه با خنده و به زور بلکه با حرکات سکسی. من مقاومت نکردم خشک شده بودم انگار. مقاومت نکردم و گذاشتم کارشو بکنه اما تو طول سکس به صدای خیابون گوش میدادم و هیچ احساسی بجز احساس گناه و شرم و پشیمونی نداشتم بعد که تموم شد زدم زیر گریه نمیتونستم دلایل هیچ کدوم از کارامو نه برای خودم نه برای اون توضیح بدم‌. اون سعی میکرد ارومم کنه معذرت خواهی میکرد با دلایل مسخره داشت توضیح میداد کارشو ولی من در کمال تا باوری خودم میگفتم نه نه تقصیر تو نیست من خل شدم من اصن برا سکس گریه نمیکنم یاد یه اتفاق دیگه افتادم... تلاش برای نشون ندادن این که تجاوز رخ نداده باعث شد اونو از این تصور دربیارم که کار بدی کرده و خودم یه بار دیگه هم برم پیشش و رابطه داشته باشم باهاش. هنوزم نمیتونم بگم تجاوز رخ داده اما خسته شدم از اینکه با خودم تو این جنگ باشم که من مقصرم یا نیستم. خسته شدم از اینکه تلاش کنم وانمود کنم اتفاقی نیوفتاده که اصلا بخوام دنبال مقصر باشم یا نه. بعد از بار بعدی‌ای که دیدمش تنها چیزی که میدونستم این بود که دیگه نمیخوام ببینمش سعی کردم اعتمادم و دوست داشتمو نسبت بهش تو خودم بکشم. من نمیخوام بگم اسیب دیده‌م و همزمان هم نمیخوام بگم مقصرم به همین خاطر تا امروز نتونستم درباره این موضوع با کسی حتی خودش حرف بزنم و در جواب اون که ازم دلیل نخواستنم رو میخواد سکوت کنم. ببخشید که طولانی شد