21 سالم بود. اهواز دانشجو بودم. اون روز رفته بودم خیابون نادری برای خرید کتاب تنها نبودم با دوستم بودیم. وقتی برمی گشتیم متوجه شدم کسی داره تعقیبمون میکنه و پشت سرمون یه چیزایی میگه ترسیدیم و خیلی سریع خودمونو به ایستگاه اتوبوس رسوندیم اول دوستم سوار شد بعد من که داشتم سوار میشدم از پشت به بدنم دست زد تا چند روز خیلی حالم بد بود و ترسیده بودم