یه شب خیلی عادی با یه پوشش خیلی ساده داشتم از کلاس بر میگشتم که یهو یه ماشین کنار پام سرعتش رو کم کرد و من یه لحظه بهش توجه کردم و فکر میکردم ماشین یکی از ساختمان های کوچه هست و سرعتش رو کم کرده تا بتونه بره به پارکینگ ساختمانش. ولی یهو با یک صحنه بسیار زشت و وحشتناک مواجه شدم .مردی که آلتش رو بیرون آورده بود و هی به من اشاره میکرد و کلی الفاظ زشت و رکیک به کار میبرد و حدود 30 تا 40 متر از مسیر من رو با این کار ادامه داد.
شاید این اتفاق برای اون آدم در حد چند دقیقه بوده باشه ولی تا مدت ها حس امنیت رو در من سرکوب کرده و هراس و نگرانی رو در من ایجاد کرده