شرح واقعه: ساعت 2ونیم ظهر در ایستگاه اتوبوس با ظاهر کاملا رسمی و پوشیده منتظر اتوبوس نشسته بودم، برای رفتن به سرکارم. که صدای بوق یه ماشین رو شنیدم که پشت ایستگاه اتوبوس وایساده بود. چندین بار بوق زد که من اصلا واکنشی نشون ندادم و اون فرد وقتی واکنشی ندید ازمن شروع کرد به متلک انداختن و پیشنهاد بیشرمانه دادن و رفت. من کاملا بهت زده بودم و نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم، تا اینکه دیدم دوباره دنده عقب گرفت و اومد پشت ایستگاه اتوبوس و باز همون پیشنهاد بی‌شرمانش رو با وقاحت تمام تکرار کرد. من هم ترسیده و هم خیلی عصبی بودم. نمیدونستم چیکار کنم. بهش گفتم وایسه تا نتیجه‌ی این وقاحتش رو نشونش بدم و فحشش دادم. ولی با سرعت با دنده‌ی عقب رفت و بعد از چند دقیقه باز دور زد و اومد وایساد جلوی ایستگاه اتوبوس و به شکل چندش اوری از تو ماشین شروع کرد به بوس فرستادن و تیکه انداختن. من خیلی عصبی شدم و پاشدم که برم سمت ماشینش که باهاش درگیر شم. باز با سرعت بالا گاز داد و فرار کرد و من متاسفانه چون خیلی عصبی بودم اون لحظه فراموش کردم عکسی از خودش یا پلاک ماشینش بردارم. خیلی ناراحتم از این قضیه. خیابون خیلی خلوت بود و فقط دوتا مامور شهرداری چندمتر اونورتر وایساده بودن، که هیچکدوم هیچ واکنشی نشون ندادن و کاملا بی تفاوت نگاه کردن به من.