با دوستام رفته بودیم تنگه واشی و موقع برگشت یه مرد مسن ریش سفید دستش رو گذاشت رو باسنم، اونجا شلوغ بود اون یارو هم داشت از اونجا رد میشد و خیلی یهویی این اتفاق افتاد، به قدری عصبانی شدم و احساس میکردم تحقیر شدم که برگشتم و آنچنان محکم زدمش دستم گز گز میکرد تا چند دقیقه، بهش گفتم بی شرف و سریع رفتم، اونجا خیلیا بودن و متوجه این موضوع شدن ولی کسی به روی خودش نیاورد و انگار نه انگار اتفاقی افتاده، بعد احساس غم تنهایی و بی پناهی کردم که چقدر جامعه منفعل و بی رحمی داریم که حاضر به سرزنش و سرکوب این آدم مریض نیستند