شب از کلاس برمیگشتم سوار تاکسی خط شدم.جلو پر بود عقب نشستم.یه آقایی نشست کنارم با به ران پام دست میزد خیلی ترسیدم. هیچی نگفتم هی خودمو کنار کشیدم تا اینکه یه خانوم دیگه هم اومد نشست از اونطرف و من وسط افتادم بیشتر میتونست اذیتم کنه از ماشین پیاده شدم چون دهنم انگار قفل بود و تو شوک بودم چیزی نگفتم و کل راه خونه رو پیاده رفتم و گریه کردم.