توی تاکسی بودم و ساعت 7 شب یه روز پاییزی حدود دو سال پیش.من پشت نشسته بودم و تنها بودم تا راننده یه مسافر مرد زد.چند دقیقه گذشته بود و من نزدیک مقصدم بودم که دیدم هی یه چیزی داره کنارم تکون میخوره ! برگشتم دیدم مردک داره با آلتش از روی شلوار ور میره ! من همون لحظه به مقصدم رسیدم و سریع از ماشین پیاده شدم تا خونه گریه کردم !
از اون شب به خودم قول دادم دیگه نذارم سکوتم باعث ادامه این کار بشه و دو ساله به کوچکترین حرف و متلکی واکنش شدید نشون میدم و برخورد فیزیکی و لفظی میکنم و خیلی راضیم از خودم.کاش این شجاعتو از اول داشتم