از دانشگاه به خانه میامدم و از خیابانی باید رد میشدم و به طرف دیگر میرفتم که کوچه ما در آنجا واقع شده. منتظر بودم که ماشینها رد شوند و از وسط خیابان بگذرم که دو پسر بسیار جوان موتور سوار از کنارم رد شدند و با صدایی بسیار بلند و زننده به من گفتن اونجاتو ... . از این توهین همه بدنم میلرزید و بسیار خجالت زده و شرمگین شده بودم و البته به شدت عصبانی. اما کاری هم از دستم برنمی آمد چون سریع با موتور از کنارم رد شدند.