صندلی عقب تاکسی نشسته بودم که نفر وسطی پیاده شد و بعد چند لحظه حس کردم آقای بغلی بهم زل زده و بی اعتنایی کردم ولی زیر چشمی نگاهش کردم و دیدم داره با آلتش که بیرون آورده ور میره، بهتم زد، بعد تصمیم گرفتم حقشو کف دستش بزارم، با جیغ و داد به راننده گفتم پیادش کنه. نمیدونست چطور خودشو جمع کنه و پولشو پرت کرد تو ماشین و فرار کرد.
البته منم بغضم ترکید.