ساعت 8 صبح برای پیاده روی با دختر خالم رفتیم بلوار چمران، نزدیک معالیآباد...یه موتوری رد شد...جلوتر وایساده بود...من فقط دیدم از گوشه چشم که داره با دستش حرکات تند انجام میده...به دختر خالم گفتم فقط بدو...اومد دنبالمون ...جوری که خودمونو پرت کردیم تو اتوبان و خدا بهمون رحم کرد ماشین بهمون نزد...
یکبار دیگه هم داشتم از باغ ارم برمیگشتم ...توی پیادهرو درختچه بود..از خیابون پیاده رو معلوم نیست...داشتم راه میرفتم دیدم یه نفر میگه صبر کن کارت دارم...یه لحظه برگشتم دیدم آلت تناسلیش تو دستشه...فقط فرار کردم...متاسفم واسه حضور همچین افرادی