برای اردو ما رو به جمکران می بردن، من هم جو مذهبی داشتم. اما پسری که کنارم نشسته بود، همه ش دستش روی پای من بود و می خواست از حواس پرتی من سو استفاده کنه و آلتمو بگیره. منم برای تلافی همین کار رو باهاش می کردم و متاسفانه نمی دونستم لذت می بره.
تا بالاخره با یکی از دوستاش یه ذره زور آزمایی کردم، زمانی که درگیر بودم از پشت باسن و لای پاهام دست برد. توی راه برگشت به دلیلی جا کمتر بود و سه نفر رو 2 صندلی اتوبوس نشستیم، دوستش هم پهلومون نشست. دیگه من وسط دو نفر بودم نمی تونستم از پس جفتشون بر میام هر کاری می خواستن کردن. بعدم رو پای جفتشون نوبتی نشستم بلکه دست از سرم بر دارن.