شرح واقعه: داشتم میرفتم دانشگاه دوتا کوچه بالاتر از خونمون بودم حس کرده بودم که یک نفر دنبالمه و به شدت ترسیده بودم. وقتی که داشتم میرفتم به سمت دیگه خیابون کسی که دنبالم بود رو دیدم یک مرد درشت هیکل که یقه اش رو تا ته بسته بود و با یک موتور دنبال من بود لازم به ذکر هست که من ابدا هیچ نگاه بدی یا نگاهی که به اون فرد القا کنه که من دوست دارم سمتم بیاد ننداختم! میدونستم که قطعا با موتور دنبال من میاد گرچه راه دور زدن طولانی بود اما من هیچ کاری از دستم برنمیومد اون سمت خیابون هم مثل سمت من کاملا خلوت بود و از همه بدتر پارک بود جایی که برای بازی و تفریح هست ولی من بارها درانجا مورد تعرض قرار گرفتم! هیچ وسیله دفاعی نداشتم داشتن هم بدرد نمیخورد چون من نمیخواستم جرم مرتکب بشم تو دادگاه های اینجا تجاوز هم رسیدگی نمیشه و جرم بزرگی بحساب نمیاد چه برسه دفاع از خود بنابراین جایی که بودم به رفتن ادامه دادم ولی وقتی سرم رو از گوشی بلند کردم خودش و موتورشو جلوم دیدم متلک انداخت و من با شدت دوئیدم اما وقتی به کنارش رسیدم با وجود سرعت زیاد من منو گرفت و تمام بدنم رو فشار میداد و سرش رو کرده بود توی گردنم جالب بود که من جیغ میزدم کمک میخواستم اما معدود ادمهایی که دورتر از ما بودن هیچ توجهی نمیکردن من موفق شدم از دستش با تقلاهای زیاد نجات پیدا کنم اما این اتفاق بارها برای من افتاده و به شدت روی روحیم تاثیر داشته بخصوص که من مشکلات روحی زیادی از قبل تر از این اتفاقات داشتم و همه اینا تشدیدش کردن