هفته اول ترم جدید بود. ترم آخرم بود. واحد آزمایشگاه داشتم .5 تا دختر بودیم و یه پسر.به ناچار با اون پسر هم گروه شدم. قرار شد اولین آزمایش رو هر گروه یه روز بیاد و انجام بده. ساعت 12 ظهر رفتیم آزمایشگاه و مسئول آزمایش برامون توضیح داد چی کار کنیم و بعد پرده آزمایشگاه رو کشید و رفت پشت میزش . من شروع کردم به بستن مدار. بعد دستشو گذاشت رو کمرم. چسبیدم به دیوار که شاید دست برداره. دستش رفت پایین تر . و من هیچی نگفتم و ازم می پرسید یاد گرفتی ازمایشو! و فقط میگفتم اره اره تا تموم شه زودتر. وقتی تموم شد رفتیم پیش مسئول آزمایش. دستشو باز گذاشت رو کمرم. تا دم در دانشگاه باهام اومد تا یکی از بچه ها رو دیدم و رفت.احساس گناه می کردم که چرا اونجا سکوت کردم و اعتراض نکردم. با پیگیری دوست پسرم به حراست دانشگاه موضوعو گفتم و شکایت نامه نوشتم. هیچ وقت نفهمیدم باهاش چیکار کردن. تعلیقش نکردن میومد دانشگاه. یکی از دوستای دخترم موقع فارغ التحصیلی بهم گفت چرا اینکارو باهاش کردی خیلی براش بد شد. از اون روز همش حس میکنم یه روزی میاد سراغم و انتقام میگیره یا بهم تجاوز میکنه.