ساعت اندکی از 9 شب گذشته بود و من کمی آن طرفتر از کلاسم رو به روی مغازه بزرگی منتظر مادرم ایستاده بودم که متوجه نگاه خیره مردی در سمت دیگر خیابان شدم، از خیابان عبور کرد و از کنار من گذشت چیزی زیر لب زمرمه کرد که متوجه نشدم اما آنچه مسلم بود تماس انگشت اشاره دستش با پای من بود، خیلی هول کرده بودم و به قول معروف خشکم زده بود. همچنان که جلو میرفت باز هم به من نگاه میکرد کمی آن طرفتر ایستاد و از پشت ماشین به من نگاه کرد. از ترس این که بخواهد آسیبی به من برساند رفتم و در حیاط کلاسم منتظر ماندم. پرسش من این است که این آزارها تا کی ادامه دارد و ما باید چه کنیم؟ اطمینان دارم وجود چنین سایتهایی میتواند بسیار سازنده باشد از این که با اینجا آشنا شدم خوشحالم.