تو راه برگشت از مدرسه یه مسیر خلوت رو مجبور بودم طی کنم یه روز یه مرد با تیپ اداری دیدم با خودم گفتم پشت سر این برم که اگر کسی مزاحم شد تنها نباشم اما اعتمادم نا بجا بود و طرف یه مریض جنسی بود. هر طرف میرفتم میومد رفتم پشت درختهای شهرک که گمم کنه ولی از شانس بد گیر افتادم و بهم رسید و گفت حالم بده واقعا ترسناک بود به خودم اومدمو با تمام قدرت دویدم به سمت خیابون. دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم.