داشتیم با مادرم از اصفهان با اتوبوس میومدیم تهران. ساعت 7 اینای صبح بود همه خواب بودن که من حس کردم آقایی که پشت مادرم نشسته داره سعی میکنه به مادرم نزدیک شه. به مادرم که گفتم مادرم بهش گفت که دست و پاتو جمع کن و اونم جاشو عوض کرد. یک ساعت بعد دوباره که همه خواب بودن من بیدار شدم دیدم آقا اومده بالای سر مادرم و سعی داره لمسش کنه! با پا کوبیدم روی دستش و شروع کردم جیغ و داد که طرف ترسید و زودی رفت به راننده گفت که پیاده شه.