دیدبان آزار

درباره فیلم «بیچارگان»

عصیانِ بیچارگان در تنانگی زنان

نویسندگان: محمدکریم آسایش-طاهره جورکش

بیچارگان، شورشی تمام‌عیار است. شورش علیه تصویر خدای ادیان ابراهیمی با خدای انسان‌گونه و درنوسانی که نشانی از خدای خالقِ رهاکننده اسپینوزا دارد و نقش آن را با کاراکتر گادوین باکستر، ویلیام دفو به خوبی ایفا کرده است‌؛ عصیان میل علیه سرکوبگری تمدن آنچنان که زیگموند فروید در «تمدن و ملالت‌های آن»، نوربرت الیاس در «در باب فرآیند تمدن»، هربرت مارکوزه در «اروس و تمدن» و میشل فوکو در آثاری چون «تاریخ جنسیت» مطرح کرده‌اند و مهم‌ترین عنصر این عصیان، میل زنانه دربرابر درساژ(دست‌آموزی) است. همانطور که هانری لوفور فیلسوف شهیر شهر در«ضرباهنگ کاوی» می‌گوید که سرمایه‌داری خود را بر تحقیر زندگی استوار کرده است و ریتم زندگی در زنان قوی‌تر است و سرکوب زنان از طریق دست‌آموزی شدیدتر، پس فمینیسم واکنشی است به کنترل ریتم بدن زنان. یکی از نمادهای طغیان علیه تمدن، تهوع است که در فیلم به آن رجوع شده است و بلا هم علیه مردانگی مسموم و هم علیه نابرابری طبقاتی دچار تهوع می‌شود.

بلا باکستر با بازی مافوق انسانیِ اما استون که استانداردها و مرزهای بازیگری را فرسنگ‌ها جابجا کرده است، در جای‌جای فیلم، میلش را بر تمدن مبادی آداب غالب می‌کند. او با تجربه‌گرایی غریزی که بیانگر دیدگاه دیوید هیوم به ادراک تجربه‌گرا به جای شناخت عقل‌گراست و رهایی‌بخشی کودکی را یادآور است در غذاخوردن، خودارضایی، سکس، نحوه صحبت و رقص، نظم مسلط را به چالش می‌کشد. یکی از دیدنی‌ترین صحنه‌های به چالش کشیدن نظم توسط بلا، صحنه رقص است که شکلی اعتراضی به خود می‌گیرد، رقصی که می‌خواهد رها باشد، به قواعد تن ندهد و سلطه مرد را پس بزند. فیلم، افسانه خلقت و وجود روح را تمسخر می‌کند. زن از زن آفریده شده، زنی نیست که از دنده آدم خلق شده باشد یا برای آدم ساخته شده باشد، زنی که مغزش نیاز به روح ندارد و با الکتروشوک زندگی می‌یابد و معنای انسان برایش از خلال تجربه جسمانی شکل می‌گیرد.

اما استون(بلا باکستر) مفهوم جنسیت را مسأله‌مند و آشفته می‌کند، چه زمانی که تجربه قوی جنسی را واجد چنان ارزشی می‌داند که باید برایش تن به ماجراجویی مخاطره‌آمیز در لیسبون داد و سفری شگفت‌انگیز چون آلیس در سرزمین عجایب را آغاز کرد، چه وقتی که قدرت جنسی زنان نسبت به مردان را یادآور می‌شود و به اهمیت سکسوالیته در یک زن سالمند اشاره می‌کند، چه هنگامی که رابطه جنسی را امری پیش‌پاافتاده تلقی می‌کند و روسپیگری را به اسارتِ ازدواج ترجیح می‌دهد و به «عشق و ازدواج» از اما گلدمن و توصیف سیمون دوبووار از خانواده مردسالار سرمایه‌داری در «جنس دوم» اشاره دارد: «از لحاظ اقتصادی، وضع روسپی، قرینه موقعیت زن شوهردار است. بین زنانی که خود را از طریق روسپی‌گری می‌فروشند و زنانی که از طریق ازدواج به فروش خود اقدام می‌کنند، تفاوت فقط عبارت از نرخ و مدت قرار داد است. برای هردو عمل جنسی عبارت از خدمت است.»

بلا علیه نحوه رفتار جنسی در روسپی‌خانه می‌شورد یا سعی می‌کند آن را با هوشمندی تغییر دهد و در نهایت وقتی تجارب مختلف جنسی در روسپی‌خانه را مسحورکننده می‌خواند و نسبت به آن شرمسار نیست. برای بلا جنسیت امری تجربی است، پدیده‌ای سیال و تجربه‌ای آزادانه میان استمنا، دگرجنسگرایی، همجنسگرایی و انواع فتیش‌های جنسی. این مسئله‌سازی سیال و آزادانه جنسیت درفیلم یادآور آرای جودیت باتلر است. بلا باکستر همچنان که جنسیت را مسئله‌مند می‌کند، برهم‌زننده مرز میان انسان/ماشین/حیوان است. او مانند ماشین ساخته شده است و حتی حرکاتی ماشینی دارد، مغز یک نوزاد را دارد و مثل حیوانات غریزی رفتار می‌کند و دارای احساساتی انسانی است. او یک ماشینِ میل است، یک سایبرگ. یادآورِ دیدگاه‌های ژیل دلوز و فلیکس گتاری در «آنتی‌ادیپ» و هزار فلات و دانا هاروی در «مانیفست سایبرگ». «بیچارگان» در این تصویر و تصور نشانی از فیلم‌هایی چون «زیرپوست»(2013) از جاناتان گلیزر و «اکس ماکینا»(2014) از آلکس گارلند و «تتسوئو:مرد آهنین» از شینیا تسوکاموتو است.

فیلم فضایی فاوستی و فرانکشتاینی دارد. یک جهان فاوستی از سلطه و تخریب خلاق و تباهی تصویر می‌شود که در فیلم از گوته نیز توسط زن سالمند دانایی یاد می‌شود که همراه با مرد سیاه همراهش راهنما و مبشرِ بلا می‌شوند. در فیلم یک فرانکشتاین، یک فرانکشتاینِ جدید خلق می‌کند. فیلم خوانشی فمینیستی(یا به تعبیر دقیق فمینیستی‌تر و اقتباسی آزاد از رمانی با همین نام اثرِ آلاسدایرگری) و بر پایه رمان مشهورِ «فرانکشتاین» اثر مری شلی است. مری شلی، دخترِ مری ولستون کرافت از چهره‌های سرشناس فمینیسم در انگلستان و ویلیام گادوین نخستین فیلسوفِ آنارشیسم مدرن و از واضعان اولیه فلسفه فایده‌گرایی بود. نام فرعی رمانِ «فرانکشتاین»، پرومته مدرن است، عنوانی که از ایمانوئل کانت فیلسوف روشنگری وام گرفته شده است. توصیفی که او برای بنجامین فرانکلین به خاطر آزمایش‌هایش بر روی الکتریسیته داد؛ «الکتریسیته» این نیروی رهایی‌بخش مدرنیته که ولادیمیر ایلیچ لنین در وصفش گفته است: «سوسیالیسم یعنی شوراها به‌علاوه الکتروفیکاسیون» و بلا نیز با الکتریسیته زاده شد.

 

بیشتر بخوانید:

 

«بیچارگان» فیلمی در بیان جستجو برای معنای انسان هم هست. بلا باکستر، گادوین باکستر، دانکن وردربرن(معشوق و پارتنر جنسی بلا)، مکس مکدنلز(عاشق و نامزد بلا) همگی در این جستجو هستند. دانکن در این جستجو شکست می‌خورد و مجنون می‌شود زیرا نمی‌تواند بر حس مالکیت و سلطه‌طلبی غلبه کند. گادوین این معنا را در ذهنش درک می‌کند اما جسمش توان تجربه‌اش را ندارد، مکس این حقیقت را فهمیده ولی تجربه نکرده و تنها بلا است که معنای انسان را زیسته است.

نام فیلم بیچارگان است و بلا در جایی که او و دانکن اموالشان را از دست داده‌اند و به گوشه خیابان در پاریس رانده شده‌اند، شهری که یادآورِ «بینوایان» است می‌گوید: «ما بیچارگانیم.» او مفهومی از قدرت را بیان می‌کند، به تعبیرِ آنتونیو نگری: «قدرت فقر». بیچارگان همان انبوهه(مالتیتود)ِ نگری است، مفهومی از فقرا ورای کارگرگراییِ مارکسیسمِ کلاسیک. فیلم نیز مصادیقی بیان می‌کند که گویای همین تفاوت است: مفلوکان آفریقا، رانده‌شدگان به خیابان و تن‌فروشان. در بیچارگان و «انبوهه»، روسپیان برخلاف نگاه مارکس، لمپن پرولتاریا نیستند بلکه مبارز و رهایی‌بخشند. این فقط بلا نیست که سوسیالست است بلکه توینت هم سوسیالست است. این رزمندگی روسپیان دیدی است که سوسیال فمینیست‌ها و مارکسیست فمینیست‌هایی چون رزا لوکزامبورگ، فلورا تریستان و اینسا آرماند به آن پرداخته‌اند.

«بیچارگان» فیلم درخشانی با رویکرد فمینیسم سوسیالیستی است و بر همپیوندی سلطه جنسیتی و ستم طبقاتی متمرکز است، چنان‌که کارل مارکس به نقل از شارل فوریه در «خانواده مقدس» از «رهایی زن، رهایی جامعه است» می‌گوید و در «دستنوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844» می‌نویسد: «رابطه مستقیم، طبیعی و رودرروی انسان با انسان همانا رابطه مرد با زن است. ازاین‌رو، براساس این رابطه می‌توان درباره سطح کلی پیشرفت انسان قضاوت کرد» و در «پوشه و خودکشی» بیان می‌کند: «انقلاب همه مستبدان را سرنگون کرده زیرا استبداد هنوز در خانواده‌ها هست و همانند عواملی که انقلاب را به وجود می‌آورد، بحران‌آفرین است.»

مارکس می‌نویسد:«زن بدبخت محکوم به بردگی تحمل‌ناپذیری شده بود و آقای م. حقوق برده‌داری خود را که تحت حمایت قانون مدنی و حق مالکیت بود، اعمال می‌کرد. برمبنای شرایط اجتماعی است که عشق با احساسات طبیعی عشاق بی‌ارتباط می‌شود اما به شوهرِ حسود اجازه می‌دهد تا بر زنش غل‌و‌زنجیر ببندد، چون خسیسی که گنجینه طلایش را پنهان می‌کند، چرا که زن بخشی از سیاهه کالاهای اوست». این نقل‌قول مارکس یادآور توطئه الفی بلیسنگتون شوهرِ ویکتوریا بلیسنگتون(همان بلا باکستر) در فیلم برای اخته‌کردن ویکتوریا(بلا) جهت اسارت اوست که از گذشته‌ای که بر او خشونت خانگی اعمال می‌کرده هم حکایت دارد. فیلم از زبان بلا باکستر از مارکس هم نقل‌قول مستقیم می‌آورد. توجه ویژه فیلم بر اهمیت بدن، سکسوالیته، رهایی جنسی،عشق و نقد خانواده مردسالار سرمایه داری یادآورِ آثار درخشانِ الکساندرا کولنتای،کمونیست و فمینیستِ روسیه(به‌ویژه مقاله«اروس بالدار را مکان دهید») است.

«بیچارگان» زیبایی بصری بی‌نظیری دارد و سرشار از نمادپردازی است، شهرها معانی نمادین دارند(لندن شهرِ نویسنده فرانکشتاین است و همچنین نماد استعمار، لیسبون شهر آکواریوم است، اسکندریه شهر عقلانیت که فلاکت نتیجه آن است، پاریس شهر بینوایان و شهوت و تن‌فروشی) یا معنی نمادین تغییر لباس‌ها که به بلوغ و حق انتخاب و تحول معنای جنسیت توجه نشان می‌دهد. همچین اشارات متعدد به ماهی در فیلم اتفاقی نیست بلکه یک استعاره است. بلا در سفرش به لیسبون با بزرگترین آکواریوم سرپوشیده در اروپا، مانند ماهی که سرش را از آب بیرون می‌آورد جستجوگری برای کشف دنیاهای جدید را آغاز می‌کند(تمثیل ماهی سیاه کوچولو). دنیایی که در عین جذابیت خشن است و فقدان استقلال و قدرت زنان می‌تواند منجر شود که مانند ماهی‌های زیبای یک آکواریوم در قفسی طلایی اسیر شوند. زن، ماهی است. موجودی آزاد اما محدود، جستجوگر اما در خطر. زن/ماهی صید می‌شود، قطعه‌قطعه می‌شود، به فروش می‌رسد و خورده می‌شود. در جامعه مردسالار، عشق که نیرویی رهایی‌بخش است برای زن چون صیدشدن ماهی به اسارت و تباهی می‌انجامد.

مطالب مرتبط