شرح واقعه: از دانشگاه برمی‌گشتم، خیابون خلوت بود. صدای دویدن از پشتم شنیم فکر کردم کسی عجله دارد برای همین خودم را کنار کشیدم و در لحظه آخر آمدم برگردم مرده دوید و پشتم را لمس کرد من از ترس جیغ زدم و فقط توانستم بگویم بی‌شعور کثافت و کمی جلو رفتم. مرده برگشت و فحش داد و زیپ شلوارشو گرفت و گفت اگر جلو بیایی می‌شاشم بهت. از ترس خشکم زده بود. پیچید تو کوچه بغل و من هیچ کاری نکردم.