دیدبان آزار

آزار دیده‌ام - 3330

تقریبا 16 ساله بودم. از سرویس مدرسه جا مونده بودم. ساعت حدود 7 صبح بود... نمیخواستم به پدر و مادرم بگم که دعوام کنن. رفتم و خودم تاکسی گرفتم که خودم را برسون وگرنه تاخیر هم روی انظباطمون تاثیر میذاشت هم پدر و مادر را میخواستن مدرسه. اون زمان ماشینهای معمولی هم تاکسی رانی میکردند. از اونجایی که مدرسمون چادر اجباری بود٬ چادر هم سرم بود. سوار ماشین که شدم٬ راننده هی سعی میکرد با هم حرف بزنه٬ هر چقدر هم بی محلی میکردم فایده نداشت. وسط راه حس ناامنی کردم و وقتی اومد دور بزنه به سمت جاده ای خلوت که کنار پارک بود٬ ترسیدم و ازش خواستم ماشین را نگهداره و پیاده شم. قبول نمیکرد و خیلی ترسیده بودم. مشخص بود که داره مسیر را میپیچونه ... هر چقدر ازش خواستم ماشین را نگه نداشت. بهش گفتم اگر توقف نکنه در را باز میکنم و خودم را از ماشین میندازم پایین. میخندید و متلک میگفت و... .هم ترس داشتم هم عصبانی بودم از رفتار تحقیر امیزش... درب ماشین را باز کردم و گفتم اگر نگه نداره همونجا خودم را وسط جاده پرت میکنم.. خیلی ترسیده بودم اما چاره ای دیگه ای نداشتم. میدونستم اگر نگه نداره حتمن خودم را پرت میکنم.. تا اینکه بالاخره نگهداشت. پول را پرت کردم به سمت ماشینش و فرار کردم... راجع به این ماجرا با هیچ کس هیچ وقت حرف نزدم.. مترسیدم به کسی بگم و قضاوت بشم و بگن تقصیر خودت بوده که سوار ماشین غریبه شدی ...این روزها که همه دارن از تجربیاتشون میگن٬ تک تک خاطرات تلخ آزار و اذیت جنسی بهم هجوم میاره و متاسفانه خیلی زیادن و خیلی هاشون کامل از یادم رفته بودن... تا ننویسمشون آرامش ندارم...روزهای عجیبیه٬ این حجم از تجربیات تعرض و تجاوز روزهای پر آشوبی را رقم زده... انگار این سیل فهم جمعی از زخمهای جمعی داره سونامی ای میشه برای یک تغییر جدید اما با کلی فراز و نشیب... حال خوبی ندارم این روزها و چه خوب که فرصتی فراهم شده تا این زخمها را به زبون بیاریم و برای یک بار هم که شده بهشون نگاه کنیم و روشون مرهم بزاریم...


نوع آزار:




واکنش:
تاریخ: 1377/06/02
محدوده زمانی: 5 تا 11 صبح
جنسیت آزار دیده: زن
محدوده سنی: زیر 18 سال

استان: تهران
شهرستان: تهران
آدرس محل: خیابان خاوران