دیدبان آزار

آزار دیده‌ام - 3062

من زیاد علاقه ای به لباس های زنگی ندارم ولی مامانم هی میگفت چه خبره همش سرمه ای و مشکی ، اون روز مامتوی زرشکی و شال همون رنگ سر کردم و با دوستام رفتم سینما وقت برگشتن دیدم هوا خیلی خوبه تصمیم گرفتم تا خونه پیاده برگردم ، داشتم میرفتم جلوم 8،9 تا پسر داشتن میرفتن ، هی برمیگشتن عقب رو نگاه میکردن اولش خواستم برم از خیابون رد شم ولی بعد نظرم عوض نشد و از کنارشون رد شدم ، که یه دفعه یکی شون گفت قرمزه قرمزه و اولش که متوجه نشدم بعد یه سری چیز های دیگه هم گفت که نشنیدم خوب ولی برگشتم زل زدم بهش ، یه دفعه داد زدم یه مشت بیکارین که اونم شروع کرد صدای منو تقلید کردن و ادای منو تو حالت داد زدن درآوردن ، که من گفتم یه مشت احمق ریختید تو خیابون و بیا جلوی لشگر ببینم چه غلطی میخوای بکنی ( قصد داشتم ببرم شون جلوی لشگر که سرباز ها واستادن) دنبالم اومدن هی میگفتن واستا واستا ببینم چرا وانمیستی که باز دادم زدم بیا جلوی لشگر تو همون حال هم ازشون عکس گرفتم و رفتم بالای پل که بازم دنبالم اومدن تو پل یه آقاهه حس کرد ترسیدم و هی برگشت عقب پسرا رو نگاه کرد، رفتم طرف لشگر و اونا وقتی دیدن دارم کجا میرم راه شون رو کج کردن از اون طرف رفتن


نوع آزار:




واکنش:
تاریخ: 1398/04/18
محدوده زمانی: 19 تا 24 شب
جنسیت آزار دیده: زن
محدوده سنی: 18 - 25

استان: قزوین
شهرستان: قزوین
آدرس محل: خیابان پادگان نزدیک لشکر