شرح واقعه: از تمرین برمیگشتم با یه تیپ کاملا ساده و خسته و رنگ و روی پریده، سوار تاکسی شدم وسط بودم، یه آقایی با لباس سربازی کنار نشسته بود، حس کردم دستش خورد به پام فکر کردم اتفاقیه ولی چند بار دیگه تکرار شد چرخیدم سمتش اخم کردم بهش دوباره بعد از چند دقیقه دوباره دستشو زد به پام، با اعتراض گفتم اقای راننده همون لحظه سربازه گفت پیاده میشم ، گفتم برو به درک و پیاده شد.